سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :10
کل بازدید :1543
تعداد کل یاداشته ها : 10
103/2/17
12:15 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهدی محمدپور[0]

خبر مایه

 

دور دست ها

با نگاهی به دوردست ها , به کوه و ابر و آسمان , به دشت و خاک و گیاه , به درخت و گل و شبنم

 با نگاهی به گردش روزگار , به شب و به روز , به تاریکی و به روشنی , به سیاهی و به سپیدی

به زمانی که آمدی و زمانی که ماندی , به لحظه ای که خواستی بمانی , به دیدنت به بودنت

 , به لمس لحظه های با تو , به سرخی گو نه هایت , به سیاهی موهایت , به قرمزی لبانت

 به حس خوب داشتنت , به حس خاص خواستنت , به قلبی که شادانه می کوبید , به چشمی که مشتاقانه می نگریست , به تمام وجودم که جانانه می رقصید در آهنگ موزون صدایت

با نگاهی به دوردست ها , دست هایم به دور دست هایت , لبانم به جست و جوی لبانت و چشمانم به راهی که می آمدی

چه دور شدی از من , چه مشتاقانه دور شدی از من و چه مستانه میرفتی

همین دیروز بود که رفتی ولی چقدر دور شدی از من چقدر دور شده بودم از تو و نمیدانستم

با نگاهی به دور دست ها , آری راهی که رفته ای به دور دست ها می رسد به جایی که دستم نمیرسد به لبخندت که چشمم نمیبیند و صدایت آه صدای لرزان و آرام تو

کاش میشد برگردم و نگاهی کنم به اوقاتی که برما گذشت.راستی چه شد؟

آمدی خوب آمدی چه خوب که آمدی و چه خوب که خواستی بیایی خوب ماندی خوب بودیم

و چه خوب بلد بودی بروی

با نگاهی به دور دست ها ,به بهار وتابستان و زمستانمان چه حیف که پاییزی نداشت و چه سوزاننده بود این زمستان

به نگاهی به خورشید طلوع و به ظهر سوزان و به شب بدون ماه

کاش میدیدمت که بگویم بمان کاش میدیدمت که خواست رفتن نکنی و چه کور کورانه از طعم شیرین قند لبانت می چشیدم و تلخی لبانم را فراموش کرده بودم.

آری کورکورانه در روشنیایی وجودت میچرخیدم و میتاختم

ماه من خورشید من بی تو شب و روز من تاریک تاریک است.